شلوغ پلوغ

ببخشید این پست مال روزهای قبل از عیده! ولی خب ترافیک و شلوغی BLOGSKY رو هم از ما گرفته بود

اینو داشته باشید تا انشای تعطیلات خود را چگونه گذراندیداز راه برسه !!

بازم روزهای زیادیه که ننوشتم ذهنم پر از داستانهای نصفه نیمه است که اگر پردازش بشه خوراک یکی دوماه وبلاگ بینوام میشه اما تو این روزهای پر ترافیک خسته آخر سال که زمستون داره جل و پلاسشو جمع میکنه ومیره تنها چیزی که روح آدمو سرشار میکنه این طبیعت بی نظیره

امروز اولین شکوفه بهارو دیدم. سر یک خیابون غمگین ،بین ردیف درختهای بی برگ، یک درختچه شیطون کلی شکوفه داده بود. دلم سرشار از شادی شد.دلم میخواست از ماشین بپرم بیرون بهش دست بزنم بوسش کنم بگم خوش اومدی ،.زیباترین جلوه بهار!

 ولی صدای فحش راننده منو به خودم آورد

 

هی یابو مگه کوری!

این نسیم داره ،کم کم منو دچار جنون میکنه. اینقدر به همه گفتم عجب هوایی، عجب بهاری، همه دلشون میخواد با انگشت فرو کنند تو چشمم!

خب بابا بهاره چرا نمی فهمید چرا حس نمیکنید ؟

ولی این اولین بهاره که شادی من یک جور خاصیه، هر سال تو این وقتها یک دغدغه های خاصی داشتم ،عشقی، فلسفی، اجتماعی بعضی بهارها خیلی خوشحال بودم، بعضیهاش خیلی ناراحت، گاهی فکر میکردم همه دنیا رو دارم . گاهی همه دنیا رو سرم خراب میشد. ولی الان فکر میکنم که همه اون حالتها کاذب بود امسال از شادی خود بهار شادم، بی هیچ تعلقی، بی هیچ وابستگی یا دلشکستگی .

 نمیدونم شاید بزرگتر شدم. شاید شخصیتم یک شکل دیگه گرفته،شاید حالت روحیم واقعی تره، شاید یاد گرفتم که خودم باشم یاد گرفتم که آدمها تنها هستند حتی اگه عاشق باشند، معشوق باشند، یک عالم بچه و فک وفامیل داشته باشند، بازم تنهای تنها هستند. در مسیر زندگی باید یکه وتنها لحظات را زندگی کنند. همه چیز وسیله است که من، این من تنها، به نقاط رفیع زندگیم برسم و من گاهی وسیله ام تا بقیه به نقاطی برسند .تنها هنر من اینه که بدونم چگونه مایه آرامش بقیه باشم و از آرامشی که دیگران به من هدیه میکنند بهره ببرم به همین سادگی و به همین پیچیدگی!

به شدت احساس استقلال میکنم، احساس نزدیکی به طبیعت ،آرامش،

با اینکه یک عالم درس و پروژه تلنبار کردم برای عید و اینکه میدونم توی مهمونیهای فک وفامیلی خبری جز خاله زنک بازی و جر وبحثهای همیشگی نیست ،بازم در همه شرکت میکنم دوست ندارم ادای آدمهای متفکرو در بیارم که میگن  من دوست دارم کارهای مورد علاقه خودمو بکنم !

آره دوست داشتم واقعا تعطیلاتم برای خودم باشه اما الان میدونم که یک سری از آدمها به من احتیاج دارند و من هم به دیدن ودر کنار اونها بودن، دلم برای همه شون تنگ شده حتی اگه ازشون دلخور باشم میدونم که هیچی تو دلشون نیست. اونها هم نیاز دارند که کسی به درد دلشون گوش بده، اونها هم در اوج نامهربانی به شدت محتاج وتنها هستند و من میرم که بازم  در همه این مهمونیهای بیمزه و پر حرف وحدیث شرکت کنم آجیل بخورم و غیبت کنم  و هفته دوم رو هم بذارم برای دل خودم همون که زیاد چیزی ازش نمونده ولی هنوز ظرفیتش خوبه .

با اینکه خیلی سوژه دارم برای غصه خوردن ولی دلم میخواد تک تک لحظات آمدن بهارو حس کنم بازم امروز درخت حیاط محل کارمو دیدم که آروم آروم داره لباس شکوفه میپوشه بازم عین بچه ها خوشحال شدم.نمبدونم شاید واقعا بچه شدم، یک بچه بیخیال که خودشوسپرده به نوازش  باد به مهربانی  ابر به سرشاری بارون، به لبریزی جویبارها به همه این طبیعت بی نظیر !!!!!!!!!!!!!!

اینقدر این روزها همه اجزا طبیعت مشغول عشق بازیند که دلت میخواد همه پنجره های دنیا رو باز کنی و همه تنت رو بسپاری به این نسیم بهاری .

خلاصه در آستانه این فصل زنده وسرشار که لحظه لحظه اش پر از طنین قدرت   خداوند است. پر از رحمت بیکران او، پر از حضور مهربانش، در کوچکترین برگ، در بزرگترین ابر، در شکوفاترین درخت در لبریزترین جویبار،

به دیدن همه دوستاتون برید، خانه تکانی ذهن و روح کنید،

شیرینی مهربانی بدهید، بی پروا عشق بورزید، مهم نیست به طبیعت، به کوه، به دشت، به فرزند، به دلدارتون به هر چیز و هرکسی که لایق عشق ورزیدنه، لایق دوست داشتن ،

حتی به اون کسایی که مثل من پنجره دلشون رو  بستند با دروازه همیشه گشوده دلتون یاد بدید آیین مهرورزی را ،که هیچ جیزی به اندازه اون شادی آفرین نیست. برای همه دلهای مهربون ونامهربون  اول آرزوی سلامتی و پس ازون آرزوی شادی میکنم. آرزوی سالی خوب، آرزوی سالی سرشار ازون چیزی که بهشون آرامش میده  

و اینکه .................از همه دوستهای خوبم همه اونهایی که به من نزدیک بودند یا کمی دورتر میخوام که اونها هم خونه دلشون رو از کدورت من پاک کنند، اینو از صمیم قلب گفتم و از صمیم قلب هم میگم که از هیچ کدومتون دلگیر نیستم

یا حق

 بهار 84 تهنیت

راستی این اولین بهار وبلاگ منه

عیدش مبارک

 

نظرات 8 + ارسال نظر
ساهیک شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 12:16 ق.ظ http://www.tabar.blogsky.com

نگارجان درود...تو چقدر با احساس می نویسی من که خیلی از خامه روانت خرسند شدم..همیشه تندرست و راوی عاشق بمانی..

من خودم و مسعود شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 12:36 ق.ظ http://3tadoost.blogsky.com

سلام

۱- شما وقت کردی یکم تایپ کن !
۲- همه که مثل شما احساس لطیف ندارن اومدن بهار را حس کنن !
۳- عید خودتو وبلاگت مبارک

معین شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 06:30 ب.ظ http://moien999.persianblog.com

بهار غریب...

من به درماندگی صخره وسنگ
من به آوارگی ابر ونسیم
من ب سرگشتگی آهوی دشت
من به تـــنــهائـــی خـــود مـــی مــــانم.
****

من خودم و مسعود شنبه 6 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 07:10 ب.ظ http://3tadoost.blogsky.com

سلام خانم خوش اخلاق !!

تو یکی از نوشته هاتون خوندم " ما میانسالها ... "
شما مگه چند سالتونه ؟! D:

سلام
نه بابا من از تو هم بداخلاقترم
اگه بقیه وبلاگم رو هم بخونی و کمی فسفر چاشنی کنی میفهمی چند سالمه
البته میان سال به نسبت دختر پسرهای دبیرستانی !!!

معین دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 06:25 ب.ظ http://moien999.persianblog.com

معین دوشنبه 8 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 06:28 ب.ظ http://moien999.persianblog.com

smile. spring is here
همیشه عاشق و بهاری باشی نازنینم !

شاهرخ یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 12:56 ق.ظ

همیشه سبز باشی نگار جون

هاله چهارشنبه 24 فروردین‌ماه سال 1384 ساعت 07:38 ب.ظ http://chekhabara.blogsky.com

عیدت مبارک
بلاگ اسکای هم مشکلش اینه که اول هر سال یادشون میره فضاشون رو ۲ باره تمدید کنن گیجن دست خودشون نیست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد