زمین

  از ساعتهای جهان خسته ام

که قرنهای دلتنگی شبانه من را در دقایق چرت نیمروزی تو خلاصه میکند

از شکل هندسی زمین بیزارم و ازنبوغ نیوتن که نگذاشت خورشید بر همان سطحی بتابد که تو در امتدادش به خواب رفته ای

از انحراف محور زمین متنفرم که برگریز پاییز را برای تو شکوفه باران میکند و

شعله های عاشقانه شومینه مرادر زمستانی غم انگیز به ساحل داغ سرزمین غربتت پیوند میزند 

 

اما شما که ندانید همین زمین گردو کج و معوج خوب میداند که من از چه کسی خسته و بیزار و متنفرم

ازو که ترا به آنسوی جهان پرتاب کرد تا در رویای زندگی بهتر زمان و مکان عاشقیت را به فراموشی بسپاری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد