روزهای دور از وبلاگ

خیلی روزه که ننوشتم .ذهنم تقریبا کپک زده، اگه  از طرز نوشتنم احساس کردید به روم نیارید.

 بذارید ذهنم  کم کم روغن کاری بشه  ،کم کم واژه های دوست داشتنی رو نوازش کنه، شکل بده ،عمل بیاره و بر سینه صبور کاغذ بنشونه!

تو این روزهایی که ننوشتم فقط خودمو خسته کردم با امتحان، با درس، با غرغر به زمین وزمون.

 فقط خودمو گول زدم، در حالیکه خیلی لحظات دلم لک می زد برای پر حرفی، برای نوشتن برای اینکه ذهنمو رها کنم ،
رها، رها ،

میدونید یعنی چی، مثل وقتی که خودتونو به آب می سپرید، یا به باد ،یا به یه  آوازآروم  یا به یه تصویر، همین جوری غرق می شید.

 بی توجه به هیاهوی دوروبرتون میرید به سمت اونچه که دوست دارید . سرشار می شید از یک احساس غریب و دوست داشتنی!

تو این روزها کارهای زیادی کردم، یک چند تا امتحان مشمئز کننده دادم.

کارمو عوض کردم وبا همه خاطرات چها رساله ام خداحافظی کردم.

 یکی دو نفر رو فرستادم خونه بخت.

هر چی نه کیسه بود خرج کردم ،اسبمو کمی رسیدگی کردم .

توسط چندتا کیف زن نه چندان حرفه ای به زمین کوبیده شدم وگویی از ناحیه کتف کمی تا قسمتی آسیب نه جدی دیدم. وخب دلم برای خیلی چیزا تنگ شد

مخصوصا  برای پیرمردی که نامش پدره، ، بیش از تصور خودم وخودش

دلم میخواست پیشش بودم ،مثل قدیما که حسابی ازش می ترسیدم وگاهی تودلم یک چیزهایی بهش میگفتم !

مثل خیلی بچه گیها که حتما دستشو تو بغلم میگرفتم تا خوابم میبرد.

 مثل اولین روزی که اولین نوشته مو تو جشن مدرسه شنیدو جلوی همه گریه کرد.

  مثل همون شبهایی که تب داشتم و تا صبح منو پاشویه میداد، وشاید مثل  این روزا که همه آرزوش خوشبختی منه وکسی نمیتونه ازش بپرسه تعریف خوشبختی چیه! 

بازم خاطرات منو اسیر کرد.

 دیگه اینکه این روزا

هیچ کس و خوشحال نکردم برای هیچ کس قدمی برنداشتم  وهمه ازم دلخورند .چون خیلی کمبود وقت دارم چون همش یا سر کارم، یا دانشگاه و یا غرق  افکار الکی دولکی

از همه مهمتر اینکه چیزی ننوشتم، دلم براتون تنگ شده بود. شاید وبلاگ منو فراموش کردید. مهم نیست مهم اینه که ذهن من بازم داره راه می افته

کمی غمگینه اما امیدواره به اینکه بتونه بازم یک چیزهایی  بسازه که خودش و شما رو راضی کنه

قول میدم زود زود بنویسم قول قول قول پیشاهنگی

یا حق  میگید نه پس ببینید که همین امروز دو تا پست براتون گذاشتم

ما اینیم حالا جفت جفت مینویسم .............................

 

نظرات 3 + ارسال نظر
افشین مخلص همیشگی دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1383 ساعت 08:56 ق.ظ

سلام خانومی
رهرو انست که آهسته و پیوسته رود

مجید شنبه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 05:36 ب.ظ

سلام رئیس حالت خوبه
خیلی خوشحال شدم بلاخره پیداش کردم
وبلاگ میگم

ماهنوش پنج‌شنبه 28 تیر‌ماه سال 1386 ساعت 08:00 ب.ظ http://shinermoon.blogfa.com

واقعا کارتون عالیه نوشته ها تون یه جوریه که من خیلی دوست دارم به من هم سری بزنی خوشحال میشم اگرم منو واسه وبلاگ نویسی راهنمایی کنی ممنون میشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد