بیکران روح

روزهای مهربان ، روزهای سرشار از ترانه آفتاب و ابر ، روزهای پر از امید ، به زندگی، به آینده ، روزهایی پر از لذت بودن با عزیزان ، دوستان،  پدر و مادر مهربانمان،  پر از دلهره فردا، پر از خاطره دیروز

پر از برنامه های شادی آفرین کاری، پر از وجود مهربان عزیزی که دوستش داریم پر از  شیرینی چشمان فرزندانمان، پر ازآغوش دلنشین همسرمان، پر از سلامتی که نعمتی بالاتر از آن نیست!

همه را گاهی به فراموشی میسپریم. غمباد میگیریم ودر دخمه های ذهنمان دنبال داستانهای آزار دهنده میگردیم. آنقدر میگردیم تا خوراک روح بیمارمان را پیدا کنیم و بی دلیل غصه بخوریم. لحظه، اکنون در حال گذر است چه با دلخوشی چه با دلتنگی.........................................

این سطرها را چند روز پیش نوشته بودم، ادامه ندادم چون آنقدر غمگین بودم که نتوانم شما را شاد کنم.

و خب کسی که بی غم،غمگین است حتما غصه های بزرگ اورا درراه میبلعد تا غمگینیش مصداق داشته باشد، تا دیگر روزهای پر از ترانه آفتاب برایش مفهوم نداشته باشد .

ودر روزهای سخت که عمیقا محتاج یکدیگریم گاهی به انسانهای بیدریغی برمیخوریم که کلمات قادر به بیان سرشاری روحشان نیست.

در این روزگاری که همه به چشم گرگ به یکدیگر نگاه میکنند وتا چیزی نگیرند چیزی باز پس نمیدهند،  گاهی روح بی مقدار ما آدمها به روحهای بزرگی بدهکار میشود،  که بی شائبه مهر می ورزند ومهر میپراکنند ،به دلهای گوشه گیری که چیزی برای عرضه جز دوستی ومهربانی ندارند.

 

و آنگاه در میابیم که هنوز در همین کشاکش بی عاطفگیها ، خیانتها،حساب و کتاب روحهای مریض ، هنوز ارزشهای بلندی، جهانی را به مهرورزیدن وادار میکنند  وآسمان آبی دلهایی که خود ابریِ بی مهری دوستانیست، بیدریغ و سرشار از ترنم دوستی  میبارد و بارور میسازد، میبارد و لبریز میکند، لبریز از عطر پونه های وحشی جو کناران  ، لبریز ازآواز هزار قمری عاشق ، لبریز از هرآنچه که توانایی پاسخمان نیست و.................. آنگاه ما شرمنده از تمام فرصتهایی که داشتیم وخوبی نکردیم لحظاتی که روحها وجسمهایی به ما محتاج بودندو دریغ کردیم . چشمهایی به نگاهمان دلخوش بودند و نگاه دزدیدیم، قلبهایی به مهرمان دل بسته بودند و تکه تکه کردیم.

دیگر گریزی نیست پرسش ما ازخدا همچنان باقی میماتد که اگر این روح نشات گرفته از بیکران وجودت را به ماهدیه کردی، چگونه اینچنین سنگ میشویم گاهی، بی هیچ حس انسان دوستانه ای، زندگی میکنیم ونام این نامردمیها را میگذاریم زندگی!

   بارخدایا ما را یاری کن روحمان همچون وجود تو سرشار از مهربانی و لطف بیدریغ باشد و ما را با روحهایی از این دست، قرین و همراه بگردان همان نوع روحهایی که مرا در این روزهای سخت و سنگین همراهی کردند

که اینک نه به نشانه قدردانیهای زمینی، که به حرمت همه آنچه که خداوند در ایشان به ودیعه گذاشته و به زیباترین شیوه ممکن تجلی یافته و"شاید لیاقتی که ماهم اندکی از این دنیای مهر سرشار شویم  " چند خطی قلم زدم تا شاید روحم آرام گیرد. یا حق

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد