من و اسبم

 

راستش نمیخواستم دستمو رو کنم یعنی دست فرمونمو رو کنم ولی دلم نیومد که این روزهای عجیب غریب تنهایی بخندم.

 البته الان میخندم ،ولی وقت وقتش عین ... میترسم. حتما در جریان هستید که این روزها بنده حقیر به جمع رانندگان خوش فرمون شهر پیوستم واسبی خریدمو بعد از غشو کردن، سرشو میچرخونم طرف محل کارمو حالا نتازو کی بتاز.

این روزا پر از خاطره است مراسم بوقهای خفن وفحشهای آبدار و......

البته تو اون جاده ای که من رانندگی میکنم فرقی نمیکنه پیاده یا سواره، استاد یا ناشی، حتما فحش میخوری بهش میگن یاسای (قانون)جاده .......

  منم که همه جوره هنر مندم . اصلا انگار این اسب عزیز چیزی به نام آینه نداره تو آینه وسط که فقط رخ مه روی خودمو میبینم ، عوض اون کامیونی  که پشت سر من داره خودشو خراب میکنه.

  آینه بغلام که فقط راننده های خوش تیپو نشون میده (ا ببخشید)

خلاصه اینکه یهویی بعد از یک سبقت لاک پشتی از یک مینی بوس آنچنان میکشم جلوش که وقت فحش خوری فرا میرسه

 بعد تازه عوض دنده دو میرم چهار! تکونهای ماشینو که مستحضر هستید.

 با بدبختیهای مکرر و فرمون همه اهل  خیابون، از پارک در میام. تو پارکینگ شرکت کسی از من کجتر پارک نمیکنه،  تا وسطهای راه ترمز دستیم بالاست  و دیگه اینکه تو ترافیک فاصله ام با ماشین چپ وراستم نسبت سه به یک داره به یکی چسبوندم با اون یکی یک سال نوری فاصله دارم.

  همیشه اون سمتی هستم که ملت میخوان بپیچن و من مستقیم برم 

 

دیگه جونم براتون بگه تا حالا یک پارک دلچسب نکردم وتازه یک اتوبوس بی قواره پوزه اسبمو زخمی کرده  و انواع بوقهای تریلی  کامیون پیکان 54 و انواع غرولندهای راننده های سبیلوی این شهر رنگارنگو شنیدم .

 خلاصه بهم بخندید ، هی لایی بکشیدو از بغل من لاک پشت، عین آتاری بگذرید تامن یاد بگیرم یک لاییهای اساسی جلوتون بکشم تیک آف و خلاصه هر چی خلاف تو دنیاست یهویی انجام بدم

 دارم عقده ای میشم البته ناگفته نماند برای اینکه دلم خنک بشه پارک دوبل کردم،  توقف ممنوع ایستادم یک چراغ قرمز رد کردم، وسط خط عابر وایسادم و برای آقای پلیس زبون درازی کردم

م بابا منم بلدممممممممممممممممم

بههههههههههه، خب بسه دیگه خوب حال کردید به ما خندیدید؟ خدا از سرتون نگذره که میدونید من بلد نیستم راه بگیرم سر اسبتونو میچرخونید سمت اسب من

 آخی حیوونکی بنزین نداره داره شیهه اش در میاد .

برم یک پمپ بنزین بدون شیب پیدا کنم کمتر آبروم بره نیمکلاج و از این حرفا نگید که تنم میلرزه ،

خاطره اشو بعدا میگم   فعلا تا بعد

نظرات 3 + ارسال نظر
باران سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:13 ب.ظ

جالبه امروز برای بار سوم هست که اسم وبلاگت رو می بینم
۱ بار که خودم اومدم ...
۱ بار که جزء به روز شده ها دیدمت
۱ بار هم برای اینکه نظر گذاشته بودید ...
حافظه ی من از رانندگی تو بد تره ...
این همه آدم که برات بوق می زنن هم مثل تو هستند فقط با این توهم که رانندگی بلدن ....

سینا چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:06 ق.ظ http://shirazpat0gh.persianblog.com

خیلی خوشحال شدم که نظر تو رو توو وبلاگم خوندم وبلاگ خوووبی داری موفق باشی ...

معین چهارشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 10:21 ق.ظ

ای بابا تو که نباید با این جور اعترضات بیخود کم بیاری و نا امید بشی . برات یه بوق شیپوری خفن میارم که با هر بار زدنش همونای که برات به نشانهی اعترض بوق می زنن در جا زرد کنن . یه جفت سپر مینی بوسی هم میندازم جلو عقب ماشنت که باهاش همه رو بزنی .خودتم اسیب نبینی
نگران جریمی پلیس هم نباش . اونش با مننننننننننن
یه کلت هم دستت میدم که هر وقت از قیافهی یه راننده خوشت نیومد بزنی بکوشیش
یا حد اقل ماشینشو پنچر کنی
دختر تو منو نداشتی چی کار می کردییییییییییییییییی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد