طرح تازه

 

 مهربانترین بیا که روح خسته ام  

 چشمهای روشن  ترا بهانه می کند  

نازنین من بیا  که باد، عطر گیسوی ترا

با تمام کوله بار مهربانیت روانه می کند

بهترین من بیا که رود، شعر رفتن ترا

در تمام روح سر کشم ترانه میکند

دلنشین من بیا که کوه، اوج استواری ترا

  

در حضیض شانه های خسته ام جوانه میکند

 

وقت آمدن  بدان  که قلب من در تمام سرزمین مهر

  رنگی از وفا ندیده است 

گوش من به اتهام عشق تو

                                  سرزنش ز مدعی شنیده است

 

جان من به اعتماد  مهر تو

دل ز مهر دیگری، بریده است

 

 نازنین و بهترین و دلنشینترین بهانه ام

بمان که

 

 عشق، طرح تازه ای کشیده است

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
نرگس و روزنه هاش دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:08 ب.ظ http://www.rozaneh1001.blogsky.com

عشق، طرح تازه ای کشیده است

بگذار قدم بزنم بگذار در قلبت قدم بزنم...

رضا دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 04:27 ب.ظ http://ccforum.mybesthost.com/forum

سلام خسته نباشید...تالار گفتگوهای ما هم افتتاح شد...با عضویت میتوانید وبلاگ خود را در انجمن معرفی وبلاگ معرفی کنید...منتظر حضور شما دوست گرامی هستیم.

معین دوشنبه 26 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 06:27 ب.ظ

(( زندگی ها مثل داستان است ... داستانهای جورواجور ... بعضی پر هیجان وپر فراز وپر نشیب ... بعضی آرام و درگیر سکون وروزمرّگی ... وبعضی مثل خوابهای آشفته وپریشان ... ولی آنچه مسلم است در تمام زندگیها یک چیز باشدت وضعف هست ... وآن فرسایش ورنج است ...که جزء لاینفک تمام زندگیهاست ... وبرخورد آدمها با این جزء همیشگی متفاوت است ... بعضی دوست دارن خودشان قهرمان داستان زندگیشان باشند ... آنها آدمهای موفقی هستند که بهر قیمتی داستان را مطابق میلشان عوض میکنند وجلو میروند ... رنج میکشند ... اما از آن مثل صیقل روح استفاده میکنند ... نه وزنه ای به پا برای درجا زدن ... ولی بعضیها ترجیح می دهند که سیاهی لشکر داستان زندگیشان باشند ... برای همین در مسیر زندگی جابجا ... قهرمانهای مختلف پیدا می شوند وزندگی آنها رانقش می زنند ومی روند ... ومعلوم است که وقتی آدم سیاهی لشکر باشد ... باید فرمان قهرمان ها گردن بنهد وتسلیم شرایط باشد ... وهمین باعث می شود که مرارت ورنج این ها بیش از دیگران باشد... اگر آدم ها تمام سعی شان را بکنند که بجای سیاهی لشکر قهرمان اصلی داستان زندگیشان باشند ... تمام داستانها اگرچه باسختی ورنج وفراز ونشیب ... اما بدون شک پایانی دلنشین خواهد داشت که کم ترین حسن آن این است که دیگر لااقل آدم از خودش گله ای ندارد... ))


ببخشید کمی زیاد بود و شایدم ربطی به این قسمت نداشت بیشتر مربوط بود به قسمت ((محال )) این وبلاگ اما در اینجا گفتنش خالی از لطف نبود.
به امید دیدار .
م ـ ث ـ ن

باران سه‌شنبه 27 مرداد‌ماه سال 1383 ساعت 12:23 ب.ظ http://shamlo.blogsky.com

باید بودن تو باش
هی نگو سفر .. محاله ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد