یک روز با نگار

راویان اخبارو طوطیان شکر شکن شیرین گفتار، چنین روایت کنند که نگاری که ماباشیم و دوستانی که شما باشید،این روزا بدجوری قاطی پاطی کردیم .

 

باز هم دوست مهربونم تنبلی جون اومده تو خونه دلم مهمونی و شب نشینی و خلاصه یک حال اساسی به سلطان تنبلها یعنی نگار داده

از خدا پنهون نیست از شما هم پنهون نباشه که صبحها تا 30 ثانیه مونده به دقیقه نود که تازه اونم دوست جونم یعنی تنبلی، تعیین کرده میخوابم .

بعدشم که دیگه دست و صورتو گربه شور میکنیم و یک لقمه نو ن و پنیر شوت تو کیف، یک عالم کتاب بار "چارپایی بر آن کتابی چند"یک مقنعه چرو ک و دو سه تا سکندری تو اتاق ، یک عالم گروپ گروپ که اهالی خانه رو به ستوه بیاری " خدا به گودزیلا خیر بده موقع را ه رفتن"

و بعد بند کفش نبسته تو پله ها، کلید جا گذاشته و بالاخره رخشو زین میکنم و با چشمهای خوابالو که با کثیفی  شیشه هم قاطی میشه و خلاصه مراسم فحش خوران حین اسب سواری  که یادتونه، راهی محل کار میشویم .

راستی قسمت مهم فراموش شد یک آرایش 5 دقیقه ای کج و کوله ،که بعدا میفهمی یک چشمت چپه و یک گونه ات انگار مشت خورده، یک عالم کرم گوشه لپته، تازه داری برا مردم تو خیابون عشوه هم میایی،

 

و تو راه یادت میفته که اسبت یونجه نداره و از 8 تا خیابون اونورتر عقبگرد میکنی جهت پمپ یونجه !

و بالاخره اخبار ساعت 8.5 که دینگ دینگ میکنه، بعد از مدیر عامل و بقال و سپور محله میرسی به محل در آوردن یک لقمه نون  حلال!! واسه زن و بچه .

 از کار که نمیگم چون شماها از منم بد جنسترید و ما رو بعدا فیلم میکنید و اما از لحظه برگشتتن به خونه سریال و دنبال کنید.

بعد از 8 فرمون جلو عقب اسب میره تو اصطبلش "این اسم باکلاسشه البت"

و به مدت 5 دقیقه دنبال کلید خونه و با صدای صد بار افتادن کیف و کتاب از دستم ، همه همسایه ها خبر دار میشوند که زلزله صبح دوبار برگشته البته با ریشتر کمتر.

از ورودی آپارتمان میتونید مسیر حرکت بنده رو تو خونه تعقیب کنید چون هر جا که اتراق کنم یک رد پایی میذارم

کیف و لباس و کلیدو خلاصه یک دستشویی از سر حو صله (آخیش)و حالا نگار میره که درس بخونه !!! خناق چرا میخندید

اما چشتون روز بد نبینه که

عین مسلسل SMS میاد یعنی  کوتاه و  بی ادبی !! ببخشید، خب همینه دیگه و مگه میشه این پیامهای کوتاه توپ رو فوروارد(ارسال) نکرد برا برو بچ....................  

خلاصه همینکه کتابها باز میشه تلفن عزیز، دوست همیشه پرحرف بنده منو نجات میده

 

خب هوا هم که سرد میشه ترجیح میدی بری زیرپتو درس بخوابی، اه ببخشید صد تا مقاله با زبان شیطان بزرگ میذاری جلوت و دریغ از یک کلمه بیشتر از 5 حرف  که بفهمی....... اینقدر بالا و پایین میکنی تا

اینکه دیگه  موقع شامه که دیگه نپرسید چه جنایتی در پزیدنش!کردم و چندبار قاشقو تا ته لیسیدم و باز واردقابلمه نمودم و غذای غلیظ رو به خورد مردم دادم وو چند گالن دوغ میخورم که خوابم بپره !

خلاصه ساعت به نیمه شب نزدیک میشه بازم نگار تنبله درس نخونده، خونه رو تمیز نکرده، به 1007 نفر زنگ نزده، از فک وفامیل به دلیل بی معرفتی فحش خورده، اسبشو غشو نکرده و هزاران داستان دیگری که دوست عزیزم تنبلی جون بهتر از من بلده،  ( راستی اسبمو بردم غشو آقاهه نعلهاشو بالانس کرد و صد تا سوال

 راننده ناک  از من پرسید که بلد نبودم، چه میدونم پلست به آفتاماتت گیر داده !!و از این حرفها منم عین دوراز جون احمقها، گاهی گفتم آره و گاهی نه و بالاخره نفهمیدیم این اسب ما چرا گاهی بد یورتمه میره فکر کنم هوایی شده. بهارم نیست که !جل الخالق   ............. )بگذریم

فقط خدا میدونه که تو این لحظات آخر شب چی میچسبه، درسته...........  که مسواک نزنی جلوی تلویزیون ولو شی و خلاصه هر کسی یک چیزی بهش میچسبه ما که بچه مثبتیم جون خودمون ! شما خلافها هر چی میخواهید فکر کنید !

و تا یک صبح پر هیجان دیگه، خواب نمره صفر ببینی و اینکه عم قزی از اون دنیا اومده دستتو بگیره............ و تازه تو این هیر و بیر گاهی مجبوریم یک کافی شارپی، رستورانتی! "چیه بابا همون که شما میگید"هم  تلپ شیم که نگن طرف از جوونیش هیچی نفهمید

 افه است دیگه، بی خیال  شما رو به خداوند باحال میسپرم و ازش میخوام که روح پلید تنبلی رو از من دور، وبر تن شما بحلولد ........... شرمنده کار دیگه ای ازم نمیاد ................

و من الله التوفیق چیه از این ایکونها تعجب کردید اصلا این آخر هفته ای دوست دارم مبتذل بنویسم ...................

 

 

بارون زندگی

 غروب خیس،  شرشر بارون، گرگ و میش آسمون، ترافیک بی پایان، یک کاست معین، یک دوست بغل دستت که اصلا برات جالب نیست!

بوق مسافرکشهای کلافه ، مردم منتظر که جرات نمیکنی سوارشون کنی ، و باز شرشر بارون  برف پاک کن اعصاب خرد کن و چراغهای نوربالایی که خیلی هم بدت نمیاد در شدتشون گم بشی .............

 

آسمونو که نگاه میکنی همینجوری سوراخ شده و میباره میباره انگار میخواد خیلی چیزها رو پاک کنه خیلی خاطره ها رو زنده کنه،  خاطره همه عشق ورزید نهای زیر بارونو!

خاطره همه گم شدنها در پیچ جاده های پر مه ،خاطره همه آدمهایی که تو پیچ جاده مارو جا گذاشتند و پیچدند تو خاکی عدم یا شایدم شاهراه  سعادت .

خاطره یک عالم عصرهای بارونی که دستامون تو دست هم بود، خیلی هم عاشق نبودیم ولی اون بارون و اون حس با هم بودن سر شارمون میکرد.

الان میدونی چی خوبه؟ همین شرشر بارون، یک جنگل رنگ رنگ  پاییزی ، یک جاده پیچ پیچ که کسی بلد نباشه ، یک مه غلیظ که تو غلظتش ......سیر، همدیگه رو ببوسیم ،یک سگ کوچولو که مواظبمون باشه و بعد یک کلبه گرم، یک آتیش مست ، یک عالم سیب زمینی نیمه سوخته، یک جنگلبان پیر پراز داستان ، یک سرمای خیس که به بهانه اش لرزش شونه هامو تو آغوش گرمت  حل کنم  ، بعد نجواهای عاشقانه تا دم صبح ،بعد یک خواب آروم تو لذت  بالا و پایین رفتن سینه پر از رازت  و یک صبح پر از آواز پرنده و سبزه های پراز شبنم صبحگاهی که صورتمو نوازش بده و باز ابرو رعد و برق و باران و من وتو .................   می گی رویاست

می گم عین زندگیه

از وقتی که کمی دنیا رو حس میکنیم ، توی باد و بارون زندگی دنبال کسی میگردیم، وقتی پیداش میکنیم عوض اینکه تو همون بارون دلچسب باهاش لذت ببریم، میبریمش زیر سقف خواسته های بی مورد خودمون و مردم دور و برمون. جای اینکه توی مه سیر ببوسیمش ،مه رو  میزنیم کنار تا به بوسه همسایه حسرت بخوریم.

 جای اینکه دستشو بگیریم و از پیچ پیچ غریب جاده زندگی عبور کنیم تو هر لغزشی نهیب میزنیم و دستشو رها میکنیم

بعد یک عمر کار میکنیم، پول در میاریم ،تا اون کلبه امن رو به قیمت روز بخریم ،کلبه ای که توش نه آتش مهره نه داستان اون جنگلبانی که یک عمر زحمتمون رو کشیده،

جای اون سیب زمینیهای پر از لذت آتش ،کباب برگ میخوریم و دلخوری بالا میاریم.

جای اون سینه آروم، پشت به پشت خواسته های هم چرت میزنیم و صبح زندگیمون عوض آواز پرنده ها پر از دلتنگی گذر سن و سالمون میشه.

 وقتی از خواب پا میشیم که بارون بند اومده، مهلت کلبه زندگیمون تموم شده و ما همه پاییزو باختیم همه لذت بارونو و  شعر لطیف فصلهارو  به لجن زندگی روزمره فروختیم .

 

دست مهربونیشو بگیرید زیر بارون نیازتون به یکدیگر ،  قدم بزنید.

 توی کلبه احساستون آتش مهر بیفروزید و گرمای آغوشش  رو با هرم نفس پاکتون پاسخ دهید .

 

بذاریدآفتاب پس از بارون زندگی به تنتو ن بچسبه و مست مست از این بازی ابر و باران و عشق، گنج رنگین کمان زندگی رو پیدا کنید. خیلی سخته ولی خیلی دلچسبه

 

یا حق